یکی از اهالی محله طبرسی شمالی۵۶ که عضو هیئت مدیره مسجدالرضا (ع) نیز هست، به رسم نیاکانش و برای ادای نذر رهایی پسرش از مرگ حتمی، آیین سنتی علمبندان را در روز سوم محرم هرسال برگزار میکند. آیینی از روزگار نیاکان که در فهرست آثار ملی کشور نیز به ثبت رسیده و در گوشهوکنار شهر و کشورمان هنوز زنده است. این گزارش، روایت این آیین سنتی پرشور از زبان عزاداران و صاحبخانهای است که مراسم در آن اجرا میشود.
هنوز نیمساعت تا آغاز برنامه آیینی علمبندان مانده است، اما در محل برگزاری جای سوزنانداختن نیست. فوجفوج خانمها آمدهاند تا به ساحت اربابشان حسین (ع) عرض ارادت کنند. استقبال عجیب کودکان هم از تماشای این مراسم در نوع خودش جالب است.
سکینه منیدری یکی از اهالی میگوید: اگر آن طرف دنیا باشم، هرسال سوم محرم خودم را برای شرکت در این مراسم میرسانم؛ چون اینجا اتفاقات عجیبی برای خیلی از مردم افتاده است. من خودم سال گذشته از خدا فرزند پسر سالمی خواستم و خدا هم به من اولاد سالم داد. اینها همه بماند؛ عشق حسین (ع) و ابوالفضل (ع) در تکتک سلولهای بدن ما جای گرفته است.
زهرا حامدی هم که از شهرک شهید رجایی، خودش را در عصری پاییزی به این مراسم رسانده است، عنوان میکند: صاحب این علم معجزه میکند و علت حضور این همه جمعیت همین است؛ وگرنه مردم در این موقع روز باید درحال استراحت باشند. من از غدهای در بدنم رنج میبردم و شفا یافتم. الان هم فرزندم بیمار است و آمدهام شفایش را بگیرم و بروم. مطمئنم ناامید نمیشوم.
در میان گفتگو با عزاداران، ناگهان چوبی قطور به ارتفاع سهمتر موسوم به «علم ابوالفضل (ع)» دستبهدست شده و در گوشهای گذاشته میشود. صلوات است که ناخودآگاه بر زبان بانوان عزادار جاری میشود. سپس قسمت بالایی آن را که بهاصطلاح «سرتوغ» میگویند صغری خاکشور، زن صاحبخانه در گوشهای کنار دیوار میگذارد تا پساز پایان علمبندان به نوک علم نصب شود.
اطراف این چوب قطور را بانوان احاطه کردهاند. اشکها جاری شده است و همزمان مداح، زیارت عاشورا را با صدایی حزین قرائت میکند. همه میخواهند تیمن و تبرک بجویند. بانوی جوانی درحال بستن نخ سبزی به علم است. از او میپرسیم: مگر این نخ سبز حاجت میدهد که در پاسخ میگوید: نه، این کاری نمادین است و ما دلمان را به دل علمدار کربلا گره میزنیم. مگر حضرت عباس (ع) بابالحوایج نیست؟ من هم آمدهام با او در پای علمش حرف بزنم و خواستههایم را بگویم. فکر میکنید این همه جمعیت بهخاطر یک تکه چوب و چند تکه پارچه آمدهاند؟ خیر اینطور نیست. باید ورای این چوب و پارچهها را ببینید.
میپرسم مگر این نخ سبز حاجت میدهد؟ میگوید: ما با این نخ دلمان را به دل علمدار کربلا گره میزنیم
جمعیتی که برای زدن گره به چوب بهسمت آن هجوم آوردهاند، اطراف آن را خلوت میکنند. آن چیزی که بیشاز همه روی یک تکه چوب خودنمایی میکند، گرههای سبز بستهشده به علم است. دراینمیان، ناگهان تکههای پارچه و روسری نذری است که خانمهای شرکتکننده در مراسم به پنج بانوی علمبند که کنار قسمت فوقانی علم نشستهاند، میدهند.
پنج بانو با روسری و تکهپارچههای نذری، بستن علم را شروع میکنند. یکی از آنها فاطمه قدیمی است. ۱۵ بار سابقه بستن علم دارد. میگوید که درست اول محرم دو سال پیش تصادف سختی کرده و کمرش میشکند: قرار بود قطع نخاع شوم، اما به لطف صاحب این علم و مادرشان چند روز بعد شفا یافتم. وقتی پزشکم عکسهای امآرآی مرا دید، مات و مبهوت ماند و فقط یک کلمه گفت: معجزه! این همه جمعیت که آمدهاند، بدانید اینجا خبری است. اینها همه حاجتروا شدهاند یا خواستهای دارند. همین زن صاحبخانه سال گذشته تمام پزشکها جوابش کرده بودند و رو به موت بود، اما ببینید الان از من و شما سالمتر است.
یکی دیگر از این گروه پنجنفره، کبری باری است. دانههای عرق بر سروصورتش نشسته، اما خستگی نمیشناسد. با صبر و حوصله و دقت یکیک روسریها و پارچهها را با مهارت خاصی به علم میبندد. میگوید: بعداز این علم قرار است علم دیگری در شهرستان نیشابور ببندم. ۱۰ سال است کارم این است و هر سال سه علم میبندم. اینها فقط کار دل است و هیچ وجه مالی هم از کسی برای علم قبول نمیکنیم؛ فقط روسری است یا هر نوع پارچه دیگر.
نوای «یا حسین» و «یا اباالفضل» است که در فضا طنینانداز شده است. همه با چشمانی اشکبار آیین علمبستن را نظاره میکنند. لحظهای این فضای معنوی را بهمنظور گفتگو با صاحبخانه ترک میکنیم. علیاکبر خاکشور بیرون از منزل ایستاده و منتظر علم است تا آن را همراهبا نخل محرم در محله بگرداند و در مسجدالرضا (ع) مستقر کند. میگوید: این سنت نیاکان ما در روستای بایگ تربت حیدریه است. اما من ۱۰ سال است که این آیین باشکوه را در روز سوم محرم در خانهام اجرا میکنم و وصیت کردهام که پساز من، پسرانم آن را برپا دارند.
او میافزاید: البته فقط صرفا برای پاسداری از آیین اجدادمان این سنت نیکو را برگزار نمیکنم؛ بلکه حکایت جالبتری دارد. حدود ۱۰ سال پیش با موتور تردد میکردم و جمال، پسرم هم با من بود. ناگهان ماشینی به ما برخورد کرد و تصادف وحشتناکی کردیم. پسرم بهخاطر شدت تصادف از ناحیه سر آسیب دید و به کما رفت. پزشکان جوابم کردند. نذر کردم که اگر شفا پیدا کند، هر سال علم اباالفضل (ع) ببندم و به لطف الهی و عنایت ویژه بابالحوایج شفا حاصل شد.
خاکشور عنوان میکند: خدا شاهد است از محلههای دور مشهد و حتی از اصفهان و دیگر شهرها آمدهاند؛ فقط برای حضور در این مجلس. پس حتما خبری هست.
به اینجای گفتگو که میرسیم، ناگهان صدای شیون زنان عزادار از داخل خانه بلند میشود. بار دیگر به داخل جمعیت میرویم. زنان بر سر میزنند و علم را بلند کرده و به داخل کوچه هدایت میکنند و آن را به مردانشان که در بیرون از خانه ایستادهاند، میسپارند تا در کوچه بگردانند. علم که با پارچههای نذری تزیین شده و سرتوغ آن درمیان دستان پیرمردان و جوانان محله جای میگیرد. آنها با صلوات و گامهایی آرام، رهسپار خانه خدا یعنی مسجدالرضا (ع) میشوند.
* این گزارش در تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۴ در شماره ۱۷۳ شهرآرا محله منطقه ۳ منتشر شده است.